کتاب کاندید نوشته فرانسوا ماری آروئه( ولتر) می باشد. این کتاب در سال ۱۷۵۹ منتشر و با استقبال زیادی روبه رو شد. کتاب کاندید جزو آثار برجسته دنیاست. کاندید یک رمان فلسفی است که در سی فصل نوشته شده است. کتاب در مورد، کاندید پسری جوان و ساده دل است، که سرنوشت او را با سفرهای طولانی زیادی رو در رو می کند. او بنا بر دروسی که از استادش پانگلوس آموخته، معتقد است؛ همه چیز در این دنیا به خیر و خوشی منجر می شود. و تمام اتفاقات بد، اتفاقات خوبی را رقم می زنند. کاندید اتفاقات زیادی را در این دوران تجربه می کند که او را نسبت به سخنان استادش به سوءظن می اندازد.
بریده هایی از کتاب کاندید اثر معروف ولتر :
۱_دوست دارم بدانم که در میان همۀ مصیبتها کدام یک بدترین است. به وسیله دزدان دریایی سیاهپوست بیش از یکصدبار مورد تجاوز قرار گرفتن، یک تای باسن خود را با خنجر تیز از دست دادن، تمرینهای نظامی بلغارها را تحمل کردن، در یک مراسم اتو-دا- ف بعد از دریافت مجازات شلاق به دار آویخته شدن، مورد تشریح و پوست کنی سلمانی جراح واقع شدن، برده شدن و در کشتی ترکها به پاروزنی پرداختن، یا بالاخره در این کلبه روستایی ماندن و توان انجام هیچ کاری را نداشتن؟
_پرسش بسیار مشکلی است و پاسخ دادن بدان از من ساخته نیست.
_بشر برای این ساخته شده است که یا با تشنج ناشی از بدبختیها زندگی کند و یا در رخوت و کسالت روح به سر ببرد.
۲ _جناب آقا ما نزد شما آمدهایم تا پاسخ این پرسش خود را بگیریم که چرا اصولاً یک حیوان عجیبی به نام بشر خلق شده است؟
_شما چرا دلواپس این مسئله شدهاید؟ آیا به کاروبار شما ارتباطی دارد؟
_پدر معزز شرارتهای بیشمار و گوناگونی در این دنیا وجود دارد.
_چه تفاوتی وجود دارد که خیر وجود داشته باشد یا شر؟ هنگامیکه پادشاه، یک کشتی را به مصر مأمور میکند، آیا او به راحتی موشهایی که در آن کشتی هست اهمیت میدهد؟
_پس ما باید چکار کنیم؟
_ساکت باش.
۳ هرگز نام هیچ مفتی و هیچ وزیری را ندانستهام. من هیچچیزی را دربارهٔ واقعهای که بدان اشاره کردید نمیدانم. تصور کلّی من این است که آن کسانی که گاهی اوقات در امور عمومی و حکومتی دخالت و شرکت میکنند، با نکبت نابود میشوند و استحقاق نابود شدن را نیز دارند. به هر روی هرگز توجهی به اینکه در اسلامبول چه میگذرد ندارم و فقط به این قانع شدهام که میوه باغ خود را برای فروش به آنجا بفرستم.
۴کارِ ما، ما را از سه شیطان بزرگ یا به عبارت دیگر از سه شر بزرگ یعنی کاهلی، بدذاتی و فقر حراست میکند.
۵فلاسفه به کرات یادآور شدهاند که مقام اجتماعی بالا امر خیلی خطرناکی است.
۶_وقتی حضرت آدم را در باغ عدن رها کردند، بدین منظور بود که او آن باغ را آباد کند و نگه دارد و آبادکردن یعنی کار کردن، این خود بدین معنی است که بشر خلق نشده است تا بیکاره و بیهوده باشد.
_بیایید به جای نظریهپردازی دربارهٔ کار، کار را عملاً آغاز کنیم و این تنها راه قابلتحمل کردن زندگی است.
۷_امور غیر از آنچه که واقع میشوند، نمیتوانند طور دیگر باشند. غایت امور بهترین است. مثلاً اگر آتشنشانی در لیسیون باشد نمیتواند در جای دیگر باشد، زیرا محال است که اشیاء در جایی که هستند نباشند و به همین سبب همه امور خیر است.
_آقا ظاهراً شما معتقد به گناه اولیه نیستید، برای اینکه اگر همه امور عالم بهترین هستند پس خطا و کیفری وجود ندارد.
_جناب آقا با عرض معذرت و در نهایت خضوع باید به عرض برسانم که خطای حضرت آدم و رانده شدن او، هر دو عناصری لازم در ترکیب بهترین عالم هستند.
_پس شما معتقد به آزادی اراده بشر نیستید؟
_معذرت میخواهم جناب آقا، آزادی میتواند با ضرورت مطلق سازگاری خوبی داشته باشد، زیرا بنا به یک اراده جبری ضروری بوده است که ما آزاد باشیم.
۸طی این مدت یکصدبار تصمیم به خودکشی گرفتهام، اما باز زنده بودن را دوست میدارم. این ضعف ننگآلود یعنی تمایل به زندهماندن شاید زیانبارترین تمایلات بشر است. آیا چیزی احمقانهتر از این است که اصرار در کشیدن باری داشته باشیم که در عین حال دائماً میخواهیم آنرا از دوش خود پرت کنیم، که وجود ما در ترس و یأس بسر ببرد و درعین حال بدان میچسبیم و میخواهیم آنرا حفظ کنیم که اژدهایی را در آغوش بگیریم که ما را تا آخرین تیکهٔ قلبمان میخورد؟
۹اگر شما یکنفر را یافتید که از بخت بد خود شکوه و ناله ندارد و خود را بدبختترین فرد دنیا نمیداند، در آن صورت میتوانید مرا با کله از این کشتی در آب دریا پرت کنید.
۱۰مصیبتهایی که به ما نازل میشود درعین حال حقوق محدودی نیز به ما میدهد.
۱۱زنها همیشه چیزی را پیدا میکنند که با آن سر خود را گرم کنند.
۱۲ اگر یک مرد نتواند در یک نقطه دنیا آنچه را میخواهد بدست آورد، باید آن هدف را در نقطه دیگر دنیا به چنگ گیرد. همیشه دیدن چیزهای نو و دست زدن به کارهای نو، لذت بزرگی را به همراه دارد.
۱۳همهچیز خیراست! درباره این گفته بحثی ندارم. اما باید بپذیریم که سرنوشت بیرحم است.
۱۴هنگامی که یک انسان جایی باشد که نسبتاً در آسایش است، عقل حکم میکند که باید در آنجا بماند.
۱۵آنها هر روز یکشنبه به من میگویند که ما همه اعم از سیاه و سفید فرزندان حضرت آدم هستیم، من یک نژادشناس نیستم اما اگر آن واعظان حقیقت را میگویند ما همه پسرعمو هستیم، آیا ابنای بشر باید با خویشاوندان خود، به این صورت بالاتر از وحشت، رفتار کنند؟
۱۶_من عاقبت مجبور خواهم شد فلسفهٔ خوشبینانه تو را رها سازم.
_فلسفهٔ خوشبینانه چیست؟
_دیوانگی است، عشق مفرط به ایدهآلهای زیباست، جنون است. این فلسفه هرچه هست اصرار دارد که همهٔ امور و اشیاء صحیح و خیر و نیکو هستند، درحالیکه همهٔ امور و اشیاء خطا و شرّند.
۱۷کاپیتان کشتی فرانسوی، به زودی دریافت که کاپیتان کشتی فاتح جنگ، یک اسپانیایی است و کاپیتان کشتی غرق شده یک دزد دریایی هلندی. این دزد دریایی همان مرد شروری بود که دارایی کاندید را به یغما برد. ثروت عظیمی را که آن مرد پستنهاد ربود با خود او به ژرفای دریا رفت.
کاندید خطاب به مارتین گفت: این رویداد نشان میدهد که بعضی اوقات، جنایتکار به کیفر میرسد. آن کاپیتان سیهدل هلندی مجازاتی را دریافت کرد که سزاوار آن بود.
مارتین پاسخ داد: بلی درست است اما آیا همه آن مسافران در آن کشتی سزاوار بودند که با او غرق شوند؟ لابد باید گفت خداوند آن مرد شرور را کیفر داد و شیطان نیز بقیه را غرق کرد.
۱۸عذاب و زجرهای پنهان بشر امروز حتی از بدبختیهای اجتماعیِ آشکار دردناکتر است.
۱۹_آیا میدانی زمین برای چه مقصد و منظوری ساخته شده است؟
_برای اینکه ما را دیوانه کند.
۲۰_آیا شما معتقدید که بشر همیشه بشرکُش بوده است، همانطوری که امروزه هست و اینکه آیا همیشه در غارها مانند دَد و دام زندگی میکرده است و اینکه همیشه در همهجای دنیا همدیگر را گول میزنند، به همدیگر خیانت میکنند، درقبال هم ناسپاس و قدرنشناس هستند، مال همدیگر را میدزدند، ضعیفاند، دمدمیمزاج و متلوناند، ترسو و سستعنصرند، حسوداند، حریصاند، مست لایعقل میشوند، بدبخت و درماندهاند، قدرتطلباند، تشنه به خون همدیگرند، زشت کردارند، هرزه و شهوتپرستاند، متعصباند، ریاکار و مزور و احمقاند؟
_آیا شما معتقدید که قوشها همیشه وقتی دسترسی به کبوتران مییافتهاند، آنها را میخوردهاند؟
_بلی، البته.
_خوب اگر قوشها همیشه به طبیعت خود باقی هستند، پس چهچیزی موجب شده تا فکر کنی که بشر طبیعت خود را عوض کرده است؟
_البته، در اینجا تفاوت بزرگی وجود دارد و آن این که بشر دارای یک ارادهٔ «آزاد»است.
۲۱_بشر طبیعت خود را تا حدودی به فساد کشانده است. زیرا این بشر گرگ به دنیا نیامده، اما گرگ شده است. خداوند به او توپ و سر نیزه نداده است، اما آدمها خود توپ و سر نیزه را ساختهاند تا با آنها همدیگر را نابود کنند. مثلاً قانون ورشکستگی را نیز میتوان یادآور شد. این قانون همه اموال و دارایی شخص ورشکسته را ضبط میکند، تا به نوبت سر طلبکاران کلاه بگذارد.
_همه اینها الزامی و پرهیزناپذیرند. تیرهروزیهای فردی موجب رفاه و آسایش عمومی است و بنابراین هر چه مشکلات فرد زیادتر باشد سعادت جمع بیشتر تأمین میشود.
۲۲ انسانها برای این ساخته شدهاند که به همدیگر یاری رسانند.
۲۳ هیچ معلولی بدون علت نیست. همهٔ امور الزاماً با هم مرتبط هستند و برای نیل به بهترین هدف تنظیم شدهاند.
۲۴_امیدوارم روزی فرا رسد که او سبب خوشحالی شما بشود. اما در این باره قویاً تردید دارم.
_شما مرد تلخی هستید.
_این تلخی بدین دلیل است که زندگی کردهام.
_آقا آن کرجیرانان را نگاه کن. آنها همیشه در حال آوازخواندن هستند.
_شما آنها را در خانههایشان و با زنان و بچههای خردسالشان ندیدهاید، رؤسای جمهوری ونیز و یا ژنوا، مشکلهای خود را دارند و کرجیرانان نیز مشکلهای خاص خود را. البته این صحیح است که در مجموع، زندگی یک کرجیران به زندگی یک رئیسجمهور ترجیح دارد. اما به نظر من، اختلاف این دو زندگی به حدی ناچیز است که به آزمودنشنمیارزد.
۲۵ زندگی چیزی جز مشتی توهم و مصیبت نیست.
۲۶ در فرانسه حتی تا زمان ولتر خرافات مذهبی حاکم بر روان مردم بود. مثلاً در پاریس هرکس که یک گواهی به امضای یک روحانی غیرجانسنیت در دست نداشت مبنی بر اینکه چنین فردی پیرو فرقه جانسنیت نیست اگر بیمار میشد از معالجه و درمان محروم بود و هیچ حکیم باشیای حق معالجه او را نداشت.
۲۷_اوه، اینجا کتاب سیسرو است. مطمئناً هیچکس از خواندن حرفهای آن مرد بزرگ خسته نمیشود.
_من هرگز آن را نمیخوانم. برای من چه اهمیتی دارد که سیسرو از رابیریوس و کلون تیوس دفاع کند؟ من خود به حد کافی مسئله دارم که درباره آنها قضاوت کنم. برای من کارهای فلسفی او بهتر مینماید. اما هنگامی که میبینم درباره هر چیزی شک میکند، به این نتیجه میرسم که خودم به همان اندازهای میدانم که او میداند. بنابراین، برای در نادانی ماندن نیازی به کمک دیگران نیست.
۲۸ یکی از مختصات آدمهای احمق این است که چیز بیمعنایی را که با واژههای زیبا بیان شده باشد، میستایند. من فقط برای خودم مطالعه میکنم و فقط آنچه را که مناسب حال و ذوق خود میدانم دوست دارم.
۲۹ چشم کاندید به کتاب هومر افتاد که به طرز بسیار زیبایی تجلید شده بود. از ذوق والای میزبان عالی قدر خود تجلیل کرد و گفت: «این همان کتاب مورد علاقه پانگلوس بزرگ، بهترین فیلسوف آلمان است.
پوکوکورانت با سردی گفت: از آن خوشم نمیآید. زمانی بود که من در اثر تلقین دیگران از خواندن آن لذت میبردم. اما تکرار پیوسته جنگ و جدالها که در همه جا یکساناند، آن خدایانی که همیشه فعالاند، اما هرگز یک کار قاطع انجام نمیدهند، آن هلن که علتالعلل جنگ است، ولی هرگز در داستان چهره نشان نمیدهد، آن تروا که برای ابد در حال آمادهباش و بسیج شده است، اما هرگز مورد استفاده نیست، تمام آن چیزها مرا خسته و کوفته میکند. در چند فرصت از چند مرد پژوهنده پرسیدم که آیا آنها نیز مانند من آثار هومر را ملالآور و بیحاصل میدانند، به همان اندازهای که برای من ملالآور است؟ آنهایی که با خود و با مردم صادق بودند، پذیرفتند که مطالعه هومر آنها را به خواب میبرد. در عین حال اضافه میکردند که آدم باید آن را در کتابخانه خود به صورت یک شیی عتیقه نگه دارد. همانطوری که سکههای عتیقه زنگزده را که نمیتوان به جریان انداخت. نگه میدارد.
۳۰ کاندید موسیقی کنسرت را روحنواز توصیف کرد.
پوکوکورانت: این صداها ممکن است برایم نیمساعتی سرگرمکننده و خوشایند باشند، اما اگر بیشتر طول بکشد، برای همه ملالآور میشود، البته هیچکس از بیم متهم شدن به بیذوقی جرأت نمیکند که این ملالآور بودن آن را ابراز کند. باید بگویم که امروزه موسیقی چیزی جز هنر ترکیب قطعات مشکل و اجرای آن نیست و چیزهایی که سخت و مشکلاند، هرگز لذت پایایی را به وجود نمیآورند.
۳۱_اینجا هشت جلد از تحقیقات علمی دانشگاهی دیده میشود. ممکن است مطالب خوبی در آنها یافت شود.
_اگر فقط یکی از پژوهندگان مؤلف آن مجموعه کتابهای درهم و برهم، حتی روش ساختن یک سوزن تهگرد را اختراع میکرد، ممکن بود گفت که در آنها مطلب خوبی یافت میشود. اما در همه آن کتابها چیزی بجز سیستمهای بیهوده فلسفه الفاظ، نیست.
۳۲_به این نمایشنامهها نگاه کنید که به زبانهای ایتالیایی، اسپانیایی، فرانسوی… نوشته شدهاند.
_بلی سههزار نمایشنامه در اینجا هست که سه دوجین از آنها نمایشنامههای قابلتوجهی نیستند. دربارۀ آن مجموعههای شعر و آن انبوه کتابهای الهیات، همۀ آن کتابهای پرحجم رویهمرفته، ارزش یک صفحه از نوشتههای سنکا را ندارند.
۳۳_فکر میکنم که هر فرد جمهوریخواهی از خواندن بیشتر این کتابها که در شرایط و فضای واقعاً آزاد نوشته شدهاند لذت میبرد.
_بلی عالی است که انسان آنطور که میاندیشد و باور دارد بنویسد. آزادی حق و امتیاز هر بشر است. ما در ایتالیا فقط درباره اموری که عقیده به آنها نداریم مینویسیم. مردمی که در کشورهای سزارها و آنتونیها زندگی میکنند جرئت ندارند که از خود صاحب عقیده و نظری باشند. احترام فراوانی برای آزادیای که الهامبخش نویسندگان انگلیسی است قائلم، اما در آن آزادی پر ارج و ارزش، هرچیز قابل تحسینی، تحتتأثیر هوای نفس و امیال فردی و نیز تحتتأثير روحيهٔ حزبگرایی به فساد کشانیده شده است.
۳۴ کاندید از میلتن سخن به میان آورد و از سناتور پرسید، آیا وی میلتن را به عنوان یک مرد بزرگ میشناسد، یا نظر دیگری دارد.
_کی؟ آن مرد وحشی که یک تفسیر مطول به صورت اشعار خشن طی ده جلد درباره فصل اول کتاب آفرینش، نوشته است؟ آن مقلد خامدست یونانیها که چهره خلقت را مسخ کرده است. آن مرد، به جای اینکه وجود ابدی را نشان بدهد جهان دیگر را صرفاً با واژههای خود ساخته است؟ آنکه مسیح را به صورت فردی در آورده که جای وسیعی در آسمان برای خود اشغال نموده است تا نقشهای برای کار خود طرح کند؟ انتظار دارید از مردی تجلیل کنم که کتاب جهنم و شیطان تاسو را تخریب کرده است و لوسیفر را گاهی به صورت یک قورباغه و زمانی به هیأت یک کوتوله درآورده و او را وادار کرده است که چیزهایی را به کرات تکرار و هی دربارۀ الهیات جر و بحث کنند. مردی که از اثر کمیک آریوستو – اختراع توپ – عیناً تقلید کرده است و شیاطین را وادار میکند که توپها را در بهشت شلیک کنند؟ نه من و نه هیچ فرد دیگری در ایتالیا از کارهای او تجلیل نمیکنیم. تنها ازدواج گناه و مرگ، و مارهایی که از گناه متولد میشوند، کافی است که هر فردی را که کمترین بهرهای از ذوق و ظرافت داشته باشد، از میلتن بیزار کند. شرح مفصل او درباره بیمارستان فقط ممکن است موردپسند گورکنها باشد. اشعار مبهم، عجیب و غریب و نفرتآور او در همان آغاز انتشار مردود شناخته شد. من در این تاریخ درباره اشعار مذکور نظری دارم که معاصرین میلتن در کشور او، نسبت به آن اشعار داشتند. به علاوه من همیشه آنچه را که میاندیشم میگویم و به اینکه مردم با من موافق باشند یا نباشند اهمیت نمیدهم.
۳۵ آزادی حق و امتیاز هر بشر است.
۳۶ من همیشه آنچه را که میاندیشم میگویم و به اینکه مردم با من موافق باشند یا نباشند اهمیت نمیدهم.
۳۷_آیا شما نمیتوانید ببینید که او از هر چیزی که دارد متنفر است؟ افلاطون قرنها پیش گفته است بهترین معده آن نیست که همه انواع غذاها را نپذیرد.
_اما آیا نفس به نقد کشیدن همهچیز خود لذتبخش نیست؟ آیا به نقد کشیدن همهچیز از اینجا سرچشمه نمیگیرد که نقاد نقائصی را در امور درک میکند که دیگران آن نقائص را نمیبینند و امور را زیبا میپندارند؟
۳۸ امید همیشه بهترین گزینه است.
۳۹ از تخت به زیر افتادن سلاطین امری عادی است و ما با آنها شام خوردیم، نه افتخاری است و نه حتی قابلتذکر.
۴۰ _به نظر شما آیا در میان ما یعنی امپراتور احمد، امپراتور ایوان، اعلیحضرت چارلز ادوارد و من کدام یک بدبختترین هستیم؟
_من نمیدانم، من باید توی قلب شماها باشم تا پاسخ این پرسش را بدهم که نیستم.
_اگر پانگلوس اینجا بود میدانست و به ما میگفت.
_من نمیدانم پانگلوس ارجمند تو، برای وزن کردن بدبختیهای آدمها و قضاوت کردن درباره کم و زیاد بدبختیها چه معیار و مقیاسی را به کار میبرد. همه آنچه که من میتوانم تصور کنم این است که میلیونها انسان در این دنیا وجود دارند که صدبار بدبختتر از اعلیحضرت چارلز ادوارد، امپراتور ایوان و سلطان احمد هستند.
۴۱ _پانگلوس ارجمندم، اکنون به من بگو پس از اینکه به دار آویخته شدی، پوستت را کندند، با بیرحمی تمام شلاقت زدند و مجبورت کردند که در کشتی پاروزنی کنی، آیا با تمام این اوصاف هنوز فکر میکنی که در این دنیا همه اشیاء و امور به بهترین وجه خود هستند و همه برخیرند؟
_من هنوز بر عقاید خود باقی هستم. زیرا اولاً من یک فیلسوف هستم و ثانياً «لايبنيتز» فيلسوف آلمانی نمیتواند بر خطا باشد. او گفته است هماهنگیای که در ازل بین امور کلی و جزیی عالم ایجاد شده است زیباترین جنبه عالم است. به هر روی برای من درست نیست که علناً از عقاید خود برگردم.
آخرین دیدگاهها