یک قاچ کتاب _ کتابفروشی کوچک بروکن ویل

معرفی کتاب

 

 

امروز کتابفروشی کوچک بروکن ویل نوشته ی کاتارینا بیوالد به ترجمه لیلا کرد رو تموم کردم.

فایل pdf این کتاب که من خوندم، ۳۸۶ صفحه و انتشارات کوله پشتی است.

این داستان به دوست داران کتاب پیشنهاد میشود. سبک داستان درام است.

داستان درباره دختری کم رو به اسم سارا است که در استکهلم سوئد زندگی می کند. سارا از طریق کار در یک کتابفروشی با زنی مسن به اسم ایمی در شهر کوچک بروکن ویل، ایالت آیووا آمریکا آشنا می شود. به مدت چند سال از طریق نامه با هم در ارتباط هستند و دوست های صمیمی برای همدیگر می شوند. ماجرای کتاب مربوط به سفر سارا به این شهر است. زمانی که سارا به بروکن ویل می رسد متوجه می شود دوستش ایمی همان روز فوت کرده است.

 

چند قاچ از این کتاب شیرین :

 

♡با احمق ها بحث نکن. اونا تو رو تا سطح خودشون پایین می کشن و با تجربه هاشون می زنن توی سرت.

 

♡کتاب‌ها یک جورهایی قدرت شفابخشی دارند ‌ودستِ‌کم، می‌توانند موجبات سرگرمی و مشغولیت را فراهم کنند.

 

♡باید یک‌جورهایی خیال‌باف باشی تا از کتاب خواندن لذت ببری،حداقل در شروع.

 

♡بوش رو حس می‌کنی؟

بوی کتاب تازه رو.

ماجراجویی‌هایی که هنوز خونده نشدن.

 

♡از وقتی یادش بود به نظرش

هوای پاییز با کتاب‌ها

خوب جور درمی‌آمد؛

هر دو به پتو، مبل‌های راحتی

و فنجان‌های بزرگ قهوه یا چای تعلق داشتند.

 

♡آرزو می‌کنم در کلبه‌ای

کوچک در جنگل باشم؛

با چند کتاب و رها از

همه‌ی بایدهای عجیبی که

ما انسان‌ها از یکدیگر

و خودمان انتظار داریم.

 

♡همیشه برای هر کتابی یه نفر پیدا می‌شه؛

برای هر آدمی هم یه کتاب وجود داره.»

♡وقتی اومد تو، محکم چسبیده بود به یه کتاب.

طوری بغلش کرده بود که انگار تنها پناهش توی دنیاست.

 

♡با احمق ها بحث نکن. اونا تو رو تا سطح خودشون پایین می کشن و با تجربه هاشون می زنن توی سرت.

 

 

♡می دانی بدترین چیز در مورد آدم های وفادار چیست؟

همه همیشه به آنها می گویند دیگر وقتش رسیده حواسشان به خودشان باشد؛ ولی در حقیقت هیچ کس نمی خواهد که این آدم ها دست از کمک به آنان بردارند. نه وقتی که واقعا پای عمل پیش بیاید.

 

♡نظر عموم در مقایسه با نظر شخصی خودمان ستمگری ناتوان است. اما من فکر می کنم این غم انگیز تر است. من ترجیح می دهم فکر کنم که شیطان باعث می شود که ما بر خلاف میلمان قانون پذیر بشویم تا اینکه از ترس حرف مردم قانون را رعایت کنیم؛ مردمی که چنان سرشان به کار خودشان گرم است که حتی کمترین فکری هم راجع به ما نمی کنند.

 

♡جورج ادامه داد : « بعضی وقت ها فکر می کنم انتخاب های خیلی زیادی توی زندگی وجود داره. گاهی انتخاب سخته. بعضی وقت ها تقریبا آرزو می کنم مریض بشم. فقط برای اینکه بتونم تمام روز توی تختخواب دراز بکشم؛ مجبور نباشم هیچ کاری بکنم. چند روز هیچ تصمیمی نگیرم.»

سارا گفت : « کتاب ها برای همین هستن. بهترین بهونه برای کاری نکردن. هیچ تصمیمی نگرفتن.»

 

♡فکر می کنم که زندگی و رنج مثل کشاورز و باران باهم جور می شوند : اگر کمی از یکی نباشد دیگری رشد نمی کند.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *