کتابخوانی _ رومئو و ژولیت

داستان رومئو و ژولیت در واقع داستان دو نوجوان است. رومئو تک فرزند یک خانواده معروف و شناخته شده که دلش اسیر یک دختر به اسم رزالین است. اما رزالین عشق او را نادیده میگیرد و ترجیح میدهد تا به ابد دختری مجرد باقی بماند و هیچوقت ازدواج نکند. ژولیت دختر خانواده برجسته دیگری از همان شهر که او هم تک فرزنداست. ناگفته نماند که این دو خاندان سایه هم را با تیر میزدند. طی یک جشن که خانواده ژولیت برگزار می‌کنند. رومئو با لجبازی پسر عمویش که دوستش نیز میباشد دزدکی وارد جشن این خانواده میشوند تا شاید رومئو عاشق دختری دیگر شود و عشق رزالین را که در آن غرق شده است فراموش کند. در این مراسم او با ژولیت دیدار میکند و یک دل نه صد دل عاشق هم میشوند. در حالی که این مهمانی به دلیل آشنایی ژولیت با فرد دیگری ترتیب داده شده است. ژولیت و رومئو آنچنان دلباخته هم میشوند که فردای همان روز به کلیسا رفته و ازدواج می‌کنند. در نزاعی که همان روز در بین خاندان رومئو و ژولیت پیش می آید. با اینکه رومئو در کمال ادب و مودبانه میان دعوا و شمشیر بازی دخالت می‌کند تا نزاعی صورت نگیرد. اما دعوا بین دوست رومئو و پسر دایی ژولیت شدت میگیرد. پسر دایی ژولیت با ضربه ای که به دوست رومئو وارد میکند باعث مرگ او میشود. رومئو که از مرگ دوستش خشمگین شده است با پسر دایی ژولیت درگیر میشود و آخر سر انتقام دوستش را میگیرد و پسر دایی ژولیت را میکشد. و با توصیه دوست دیگرشان فرار میکند و به کلیسا پناه میبرد. شاهزاده که از اتفاق مطلع میشود رومئو را از شهر برای همیشه تبعید میکند. رومئوی بیچاره ای که از بخت بدش روز عروسی اش بدترین روز زندگی اش میشود. ژولیت با شنیدن خبر بسیار ناراحت میشود هم از مرگ پسر دایی عزیزش و هم تبعید همسرش و نگون بختی اش. او پرستارش را نزد رومئو میفرستد که حداقل قبل از اینکه از شهر برود برای بار اخر به دیدار همسرش برود. رومئو از کار خود بسیار پشیمان است و قصد کشتن و نابودی خود را دارد اما با کمک پدر از کارش منصرف میشود. شب را پیش همسرش میگذراند و تا نزدیکهای صبح کنارش است. با یک خداحافظی تلخ با او وداع میگوید. در این بین بعد از رفتن رومئو، مادر و پدر ژولیت به او اعلام میکنند که باید ظرف سه روز آینده با مرد منتخب پدرش ازدواج کند. ژولیت بسیار اندوهگین شده و با اینکه جلوی پدر و مادرش مخالفت خود را اعلام میکند اما تاثیری ندارد چون در صورت مخالفت او پدرش او را از خانه بیرون میکند و برای همیشه طرد میشود. ژولیت با پرستار و تنها همرازش همدلی میکند. اما بر خلاف انتظارش پرستارش به او توصیه میکند بهتر است به این ازدواج تن دهد تا قبل از اینکه رسوا شود. بالاخره رومئو دیگر هیچوقت پیش او باز نمی‌گردد. صبح که میشود ژولیت به دیدار پدر روحانی میرود که دست سرنوشت همسر آینده اش را کنار پدر قرار داده است و دیدار کوتاهی با هم برای اولین بار انجام میشود. ژولیت با مشورت کردن با پدر به این نتیجه میرسد که با گشاده رویی به خانه بازگردد و اعلام کند که قصد ازدواج با مرد منتخب پدرش را دارد. شبی که فردایش روز عروسی است دارویی را میل کند که به خوابی طولانی میرود و شبیه مرده ها بنظر میرسد. زیرا دارو گردش خون را در بدنش کم می‌کند و اینگونه بنظر میرسد که مرده است. نقشه به خوبی پیش میرود و وقتی به اتاق ژولیت میروند که پیش همسر آینده اش برود. جنازه ای با لباس عروس روی تخت را میبینند. مراسم عروسی به مراسم عزا تبدیل میشود. و ژولیت را به خاک می‌سپارند. پدر روحانی یک نامه برای رومئو میفرستد تا از جریان باخبر شود و شبانه بیاید و همسرش را بدزدد. پدری که قرار بوده واسطه شود و نامه را به رومئو برساند به دلیل قرنطینه شدن و مشکوک به داشتن بیماری طاعون نمیتواند نامه را به رومئو برساند. رومئو با شنیدن خبر مرگ همسرش به شهرش باز میگردد و به گورستان میرود. وقتی به آنجا میرسد مرد دیگری را بر مزار همسرش میبیند که روی خاک او گل میریزد. با دیدنش درگیری بین آنها رخ میدهد. و رومئو مردی که قرار بوده با همسرش ازدواج کند را میکشد. روی قبر ژولیت می نشیند و شروع می‌کند به کندن خاک تا زمانی که کل خاک را برمیدارد و به تابوت میرسد آن را باز میکند. رومئو طاقت دیدن همسرش را که توی تابوت دراز کشیده است ندارد. پس با خوردن سمی که از یک عطار خریده است خودش را میکشد. همانجا با دنیا وداع میگوید. ژولیت که بیدار میشود و با این اوضاع رو به رو میشود شوکه میشود. پدر روحانی که برای بردن ژولیت به نزد خودش آمده است تا زمانی که رومئو رسید ژولیت را به او بسپارد. با دیدن خون ریخته شده و دو مردی که کنار تابوت ژولیت مرده اند، یکه میخورد. و ماجرای نرسیدن نامه به رومئو را بازگو میکند. ژولیت نیز با فهمیدن کل ماجرا یک خنجر در سینه اش فرو میکند. او نمی‌خواهد در دنیایی بماند که همسرش دیگر نیست.

 

 

 

نظر نویسنده : شاید خیلی ها کار این دو نوجوان را خریت تلقی کنند. عذر خواهی بنده را بخاطر رک گویی ام بپذیرید. اما من مخالفم این نماد یک عشق قوی و وفاداری بوده است. اگر عشق را به معنای واقعی لمس کرده باشید شاید شما هم همین کار را انجام دهید. من به عنوان یک شخص عاشق پیشه همین کار ژولیت را میکردم. 🤍🌹

 

لازم به ذکر است خلاصه ای از کتاب را دوست داشتم در اینجا با شما به اشتراک بگذارم. و یکسری از مطالب جزئی کتاب بیان نشده است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *