- تغییر، واقعیت دارد
ما همیشه کلیدها را تغییر میدهیم یا بهتر بگویم زمان همیشه کلیدها را تغییر می دهد، چون زمان یعنی تغییر و تغییر، ماهیت زندگی است. دلیل امیدواری است.
——————————————————————————————————
- بودن یعنی رها کردن
بخشش خود، دنیا را به جای بهتری تبدیل می کند. با اعتقاد به این که آدم بدی هستی به آدم خوبی تبدیل نمی شوی.
——————————————————————————————————
- امید حس زیبایی است که در هنر، داستان یا موسیقی یافت می شود.امید اغلب حسی ظریف است، اما وقتی آن را احساس می کنید متوجهش خواهید شد.امید همیشه شامل اوج و رسایی است. امید پرواز می کند. امید همانطور که امیلی دیکینسن گفت چیزی است که بال و پر دارد.مردم بیشتر اوقات تصور می کنند که در دوران سخت، یافتن امید هم سخت است، اما من برعکس فکر می کنم یا حداقل به نظرم امید چیزی است که می خواهم در دوران ناامیدی یا نگرانی بیشتر به آن بچسبیم.برای یافتن امید لازم نیست در موقعیتی عالی باشی. فقط باید درک کنی که همه چیز تغییرخواهد کرد. امید برای همه در دسترس است. برای داشتن امید، لازم نیست واقعیت زمان حال را انکار کنی، فقط باید بدانی که آینده نامعلوم است و زندگی هم شامل روشنایی است و هم تاریکی. ما میتوانیم پای خود را همین جا در جایی که هستیم بگذاریم، در حالی که ذهن ما میتواند یک اکتاو دیگر را درست بر فراز رنگین کمان بشنود. ما میتوانیم نیمی در حال و نیمی درآینده باشیم؛ نیمی در کانزاس، نیمی در اوز.
——————————————————————————————————
- اشکالی ندارد
اشکالی ندارد در هم شکسته باشی.
اشکالی ندارد از تجربیات زخم برداشته باشی.
اشکالی ندارد آشفته باشی.
اشکالی ندارد فنجان چایی ترک خورده باشی؛ فنجانی که برای خود داستانی دارد.
اشکالی ندارد احساساتی و خیالباف باشی و با آهنگها و فیلمهایی که بنا نیست دوستشان داشته باشی از خوشی و ناراحتی اشک بریزی.
اشکالی ندارد چیزهایی را، آن چیزهایی را که دوست داری، دوست بداری.
اشکالی ندارد چیزها را فقط برای این که از آنها خوشت می آید دوست داشته باشی نه به این دلیل که جالب، هوشمندانه یا محبوب هستند.
اشکالی ندارد اجازه بدهی مردم پیدایت کنند. لازم نیست آن قدر تلاش کنی تا از بین بروی. لازم نیست همیشه فردی باشی که به دنبال چیزی است. گاهی میتوانی به خود فرصت دهی تا دیگران به دنبالت باشند و به تو برسند. همانطور که آن لاموت ، نویسنده بزرگ می گوید:«فانوسهای دریایی در سراسر جزیره نمی چرخند تا قایقها را نجات دهند؛ آنها فقط سرجایشان می ایستند و می درخشند.»
اشکالی ندارد از هر بخش زمان حداکثر استفاده را نبری.
اشکالی ندارد خودت باشی.
اشکالی ندارد.
——————————————————————————————————
- قدرت
مارکوس اورلیوس، امپراتور روم و فیلسوف رواقی، تصور می کرد که اگر از عاملی خارجی درمانده و پریشان حال باشیم، «درد و رنج ما ناشی از خود آن عامل نیست، بلکه ناشی از برآورد ما از آن عامل است و ما این قدرت را داریم که هر لحظه آن را ملغا کنیم.»
من این را دوست دارم، درعین حال از روی تجربه می دانم که یافتن چنین قدرتی برخی مواقع تقریباً غیرممکن است. ما نمی توانیم فقط با یک بشکن مثلاً از شر سوگ و اندوه یا استرس کاریا نگرانی هایی درباره سلامتی خلاص شویم. زمانی که در جنگل گم می شویم، ترسمان ممکن است مستقیماً ناشی از خود جنگل یا از این که در جنگل گم شده ایم نباشد، با این حال این طور به نظر میرسد که منبع ترسمان همان گم شدن در جنگل است.
اما بهتر است به یاد داشته باشیم که جهان ما همان دیدگاه ماست و برای تغییر دیدگاه مان نیازی نیست که شرایط بیرونی مان تغییر کند. جنگلهایی که سر از آنها در می آوریم استعاری هستند و گاهی نمیتوانیم از آنها فرار کنیم، اما با تغییر دیدگاه میتوانیم در میان درختانشان زندگی کنیم.
——————————————————————————————————
- اندیشهها ، تاملات، فهرستها، سرمشقها؛ چیزهایی که میخواهم به خودم یادآوری کنم یا چیزهایی که از دیگران یا از زندگی دیگران آموخته ام.تناقض عجیبی است که بسیاری از روشن ترین و آرامش بخش ترین درسهای زندگی را در بدترین دوران زندگی مان می آموزیم. از طرفی زمانی که گرسنه هستیم بیشتر از همیشه به غذا فکر می کنیم و زمانی که از کشتی به دریا می افتیم بیشتر از همیشه به قایق نجات می اندیشیم.از این رو، اینها برخی از قایق های نجات من هستند؛ افکاری که من را از غرق شدن در امان نگه داشته اند. امیدوارم برخی از آنها شما را نیز به خشکی برسانند.
——————————————————————————————————
- پس بله، کلمات مهم هستند.
کلمات می توانند زخم بزنند. کلمات میتوانند مرهم باشند. کلمات میتوانند آرامش هدیه کنند.
- آنجلو نوشت: «رنجی بزرگتر از تحمل داستانی ناگفته در درون خود نیست.» سکوت درد است،اما دردی است که راه خروج دارد. وقتی نمی توانیم حرف بزنیم، می توانیم بنویسیم. وقتی نمی توانیم بنویسیم، میتوانیم مطالعه کنیم. وقتی نمی توانیم مطالعه کنیم، میتوانیم گوش دهیم. کلمات بذر هستند. زبان راه بازگشت به زندگی است و گاهی حیاتی ترین آرامش خاطری است که داریم.
——————————————————————————————————
- «گمان مبر آنکه در تلاش برای دلجویی از توست بی رنج و زحمت در میان واژگانی ساده وخموش میزیید که گاه حالت را بهبود می بخشند… که اگر غیر از این بود هرگز نمی توانست چنین واژگانی را بیابد.»
راینر ماریا ریلکه ، نامه هایی به یک شاعر جوان
——————————————————————————————————
- «شاید خانه یک مکان نیست، بلکه فقط قیدی غیرقابل فسخ است.»
جیمز بالدوین”، اتاق جووانی
——————————————————————————————————
- مقصود تو هستی
برای دوست داشتن خود لازم نیست مدام خود را اصلاح کنی. عشق چیزی نیست که تنها وقتی به هدفی میرسی سزاوارش باشی. جهان پر از مصائب و سختی هاست، اما نگذار حس شفقتت نسبت به خود را تحت فشار بگذارد. تو سزاوار عشق متولد شده ای و سزاوار عشق باقی می مانی.
با خودت مهربان باش.
——————————————————————————————————
- مجموع
ما همیشه از درد و رنجی که احساس می کنیم بزرگتر هستیم، همیشه. درد و رنج تام و مطلق نیست. وقتی می گویی «من دارم درد میکشم» آن درد وجود دارد و یک من وجود دارد که آن من همیشه بزرگ تر از آن درد است، زیرا آن من حتی بدون درد هم وجود دارد، درحالی که دردفقط به عنوان محصول آن من وجود دارد و آن من زنده خواهد ماند و احساسات دیگری را هم تجربه خواهد کرد.
——————————————————————————————————
- قدرت چرا
یکی از سؤالاتی که بارها از من پرسیده شده این است: «آیا نوشتن درباره تجربیات بد باعث می شود احساس بدتری داشته باشیم؟»
من درک می کنم که چرا مردم این سؤال را می پرسند، اما از نظر من پاسخ این پرسش مطلقاً «نه» است.
این را سالها پیش کشف کردم. وقتی خیلی بیمار بودم، در بدترین حال ممکن، وقتی به سختی میتوانستم حرف بزنم، احساساتم را یادداشت می کردم. یک روز کلمات «بار نامرئی» را نوشتم.
یک روز دیگر نوشتم: «کاش میتوانستم به سرم چنگ بزنم و قسمتی از مغزم را که این احساسات را در من ایجاد می کند بیرون بکشم.» جملات تلخ تری هم بود که آنها را ثبت کردم،اما یادداشت کردن لحظات تلخ و تاریک به من احساس تلخ و بدی نمی داد، من به خودی خوداحساس بدی داشتم. نوشتن باعث شد تاریکی درونم به دل نور بیرون از خودم کشیده شود.
این روزها، گاهی درباره آنچه می خواهم مینویسم. کلید این امر صداقت است. به شکل بی رحمانه و خفت باری صادق باش؛ من این را توصیه می کنم.
به عنوان مثال، می توانی بنویسی: «من سیکس پک میخوام.» و دیدن آن آرزو روی صفحه ممکن است باعث شود به طور خودکار به چیزی درباره آن پی ببری، ممکن است برای داشتن آن آرزو احساس حماقت کنی، ممکن است بخش دیگری از خود را بیدار کنی که به کاهش اشتهایت کمک می کند، ولی در هر صورت، خوب است که بعد از آن، سؤالی تک کلمه ای از خود بپرسی: «چرا؟» چرا میخوام سیکس پک داشته باشم؟ سپس کاملاً صادقانه پاسخ بده: «می خوام ظاهر خوبی داشته باشم.» و دوباره: «چرا؟»، «برای دل خودم.» و سپس ممکن است مدتی به این پاسخ خیره شوی و احساس کنی کاملا صادق نبوده ای. پس اضافه می کنی: «برای تحت تأثیر قراردادن دیگران.» و بعد مانند سقراط پی درپی دوباره بپرسی: «چرا؟»، «چون تأیید دیگران رو می خوام.» «چرا؟»، «چون میخوام به کسی تعلق داشته باشم.»، «چرا؟» و میتوانی عمیق تر و عمیق تر تا انتهای تونل چراها پیش بروی تا زمانی که به نور ادراک برسی و ممکن است
متوجه شوی که خواستن سیکس پک فقط به همان سیکس پک خلاصه نمی شد. این آرزو مربوط به شکل بدنت نبود. حتی مربوط به سلامتی یا قدرت یا تناسب اندامت هم نبود.
كاملاً مربوط به چیز دیگری بود؛ چیزی که با ساختن سیکس پک به طور اساسی حل و فصل نمی شد.
بنابراین نوشتن نوعی دیدن است؛ راهی برای مشاهده واضح تر ترسها و ضعف های خود، راهی برای روشن کردن تردیدها و رؤیاها و درک واقعیت آنها. نوشتن میتواند مجموعه کاملی ازنگرانی ها را در پرتوی نور حقیقت حل کند.
——————————————————————————————————
- تعدادی از نبایدها
به چیزهایی که واقعاً نمی خواهی غبطه نخور.
عیبجویی کسانی را که با آنها مشورت نمی کنی به خود نگیر.
از نرفتن به مهمانی هایی که اگر می رفتی احتمالاً دلت می خواست ترک شان کنی نترس.
نگران جاگرفتن در جمع دیگران نباش، دارودسته خودت باش.
با کسانی که اصلا درکت نمی کنند بحث نکن.
باورنکن که کسی همه چیز را می داند.
تصور نکن که پول یا موفقیت یا شهرت می توانند تو را از درد و رنج خلاص کنند.
فکر نکن نوعی چهره، شغل یا رابطه ای وجود دارد که از شادی و خوشحالی محافظت می کند.
به چیزهایی که آرزو داری ای کاش برای رد کردنشان اعتماد به نفس کافی داشتی بله نگو۔اگر نگران هستی، نباش.
——————————————————————————————————
- برای به یادداشتن در روزهای سخت
این وضعیت باقی نخواهد ماند.
احساساتی را تجربه کرده ای، احساسات دیگری را هم تجربه خواهی کرد.
عواطف و احساسات مثل آب وهوا هستند، تغییر می کنند و دگرگون می شوند. ابرها میتوانند مانند سنگ ثابت و محکم به نظر برسند. ما به آنها نگاه می کنیم و به سختی متوجه تغییر و جابه جایی شان می شویم و با این حال آنها همیشه در حرکت هستند.
بدترین قسمت هر تجربه، بخشی است که احساس می کنی دیگر نمی توانی آن را تحمل کنی.
پس، اگر حس می کنی دیگر نمیتوانی تحمل کنی، به احتمال زیاد در بدترین نقطه قرار داری واحساساتی که برای تجربه کردن باقی مانده اند همگی بهتر از این یکی هستند.
تو هنوز این جا هستی و همین است که اهمیت دارد.
——————————————————————————————————
- برای زمانی که به بدترین حال خود میرسی
تو از تمام چیزهایی که پشت سر گذاشتهای جان سالم به دربردهای و از این نیز جان سالم به درخواهی برد. برای کسی که به آن تبدیل خواهی شد دوام بیاور. تو بیش از یک روز بد، هفته، ماه،سال یا حتی دهه بد هستی. تو آینده ای از ممکن های متنوع هستی. تو خود دیگری در نقطه ای از آینده هستی که با قدردانی به این گمشده و خود قبلی که دوام آورد نگاه می کند، دوام بیاور.
——————————————————————————————————
- سخت
بهترین قسمت اوضاع سخت، بخش سخت آن است. ذرات سخت و محکم وجود خود را کشف میکنی، ذره ای که بیش از این خرد و تجزیه نمی شود، چیزی که احتمالاً از روی احساس آن را روح مینامی. ما در بدترین حال خود پایه محکم و اصلی بنای خود را می یابیم و میتوانیم خودرا از نو بسازیم.
——————————————————————————————————
- کوه
دیدن مشکل به غلبه بر آن کمک می کند. نمیتوانی از کوهی بالا بروی که تظاهر می کنی وجود ندارد.
——————————————————————————————————
- نان تست
جستوجوی مداوم معنا و مفهوم زندگی مانند جستوجوی معنا و مفهوم نان تست است.
گاهی بهتر است فقط نان تستت را بخوری.
——————————————————————————————————
- گلابی
عزم حرکت رو به جلو بسیار عالی است، اما ما به حرکت جانبی نیز نیاز داریم. به عنوان مثال، من فقط نشستم و گلابی خوردم. هیچ نظری درباره آینده ندارم، اما بسیار سپاسگزارم که زنده هستم و میتوانم روی مبل بنشینم و گلابی بخورم.
——————————————————————————————————
- چیزی که اخیرا کشف کردم
سکون را دوست دارم، آهستگی، وقتی هیچ اتفاقی نمی افتد، آبی بودن آسمان، استنشاق هوای تازه و پاک، آواز پرندگان بر فراز ترافیک، ردپای آدمهای یکه و تنها، گلهای بهاری که مقاوم و بی اعتنا شکوفا می شوند. قبلا فکر می کردم که انگار قطعات ساکت و آرام مرده اند، حالا بیشترزنده به نظر می رسند، مثل خم شدن و گوش دادن به ضربان قلب زمین.
——————————————————————————————————
- شالوده
دیگران اهمیت دارند، ولی دلیلی ندارد برای پیداکردن دوست به شخص دیگری تبدیل شوی.
برای پیداکردن کسانی که تو را دوست دارند، ابتدا لازم است خودت باشی.
——————————————————————————————————
- گل سفرس بنفش
سرسخت ترین گیاه جهان گل سفرس بنفش است. گلهای زیبا و ظریفی دارد با گلبرگهای بنفشی که به نظر میرسد ممکن است در باد به پرواز در بیایند، با این حال در شمالگان و طبیعت سرد پرورش مییابد. گلها با جمع شدن کنار یکدیگر نزدیک سطح زمین جان سالم به درمیبرند و در برابر سخت ترین شرایط روی زمین سرپناه یکدیگر می شوند.
——————————————————————————————————
- اتصال
همه ما روی یکدیگر تأثیر می گذاریم. همه ما به روشهای مختلف آشکار و پنهان به هم متصل هستیم، شاید برای همین اتصال است که به نظر می رسد یکی از ساده ترین و سریع ترین راههای رسیدن به خوشبختی، خوشحال کردن دیگران است. دلیل خیرخواهی خودخواهی است.
- هیچ چیز به اندازه فکرنکردن به خودمان، حالمان را بهتر نمی کند.
——————————————————————————————————
- برنامه ای مختصر
کنجکاو باش. بیرون برو. به موقع بخواب. آب کافی بنوش. از دیافراگم نفس بکش. با خوشحالی غذا بخور. رویه خاص خودت را برای زندگی بساز و آن را زندگی کن. مهربان باش. این را بپذیر که همه تو را دوست نخواهند داشت. از کسانی که دوستت دارند قدردانی کن. توضیح نده. بگذار
دسته گل به آب بدهی. خواهان چیزی باش که اکنون داری. یاد بگیر به چیزهایی که سر راه زندگی ات قرار می گیرند نه بگویی و به چیزهایی که به بهبود زندگی ات کمک می کنند بله.
——————————————————————————————————
- همیشه راهی در دل جنگل وجود دارد
من بیشتر عمرم را صرف اندیشیدن به امید کرده ام. در سالهای اخیر زمان زیادی را صرف نوشتن درباره آن کرده ام. پیش از آن، مانند پتویی که به آن خو گرفته باشم به امید چنگ میزدم.
در دهه سوم زندگی ام دچار فروپاشی روانی شدم. ترکیبی از افسردگی شدید و اختلال هراس که باعث شد به سختی زمین بخورم و سه سال از عمرم را در آرزوی سیری ناپذیر مرگ سپری کنم.
پرورش و تقویت امید در چنین حالتی از یأس دشوار است، اما به نحوی، ذره ذره آن را جمع کردم تا زنده بمانم و آینده بهتری را ببینم.
این روزها امید ممکن است برای همه کمیاب و دور از دسترس باشد. بیماریهای فراگیر جهانی، بی عدالتیهای بیرحمانه، آشفتگی سیاسی و نابرابریهای آشکار، همگی میتوانند به اندوخته هایت خسارت وارد کنند و درعین حال، چیزی که درباره امید وجود دارد این است که سرسخت و پایدار است. این پتانسیل را دارد که حتی در سخت ترین دوره ها نیز وجود داشته باشد و دوام بیاورد.
امید همان خوشبختی و خوشحالی نیست. برای امید داشتن لازم نیست خوشحال باشی. درعوض باید ناشناخته بودن آینده را بپذیری و بدانی که نسخه هایی از آینده وجود دارند که ممکن است بهتر از زمان حال باشند. امید در ساده ترین شکل خود، پذیرش ممکن است.
پذیرش این که اگر ناگهان در جنگلی گم شویم، راهی برای گذر از آن وجود خواهد داشت.
تنها چیزی که نیاز داریم یک برنامه و اندکی عزم و اراده است.
——————————————————————————————————
- نه.
نه، نمی خواهم.
نه، نمی خواهم این مقاله را رایگان بنویسم.
نه، سه شنبه وقت آزاد ندارم.
نه، در واقع با نظرت موافق نیستم.
نه، نمیتوانم بی خیالش شوم.
نه، بی ادب نبودم که به پیامی که اصلا ندیده بودمش جواب ندادم.
نه، اگر اشکالی ندارد نمی خواهم با شما همکاری کنم.
نه، من چیزی را ساده جلوه نمی دهم.
نه، در جولای نمیتوانم هیچ قراری بگذارم.
نه، بروشورتان را نمی خواهم.
نه، نمی خواهم باز هم تماشایش کنم.
نه، خوش اخلاقی من نقطه ضعف نیست.
نه، آنها گروه بیتلز بعدی نیستند.
نه، من این چرندیات را قبول نمی کنم.
نه، مردانگی به این معنا نیست که نباید گریه کنم.
نه، نیازی به محصولاتی که میفروشید ندارم.
نه، خجالت نمی کشم که برای خودم وقت بگذارم.
نه، از آنجایی که هیچوقت در زمان مدرسه با من صحبت نکردید، قصد ندارم به دورهمی همکلاسی های مدرسه بیایم.
نه، من دیگر برای این که خودم هستم عذرخواهی نمی کنم.
نه.
نه کلمه خوبی است، تو را سالم و عاقل نگه می دارد. در عصر گرانباری و پر از فشار، نه در واقع بله
است؛ بله ای است برای داشتن فضایی لازم برای زندگی کردن.
«فروتن باش، چون از زمین پدید آمده ای. آزاده باش، چون از ستارگان پدید آمده ای.»
ضرب المثل صربستانی
——————————————————————————————————
- زندگی این است
«زندگی درک گذشته است، اما باید رو به آینده زیسته شود.»
(سورن کی برکگور)
——————————————————————————————————
- «عشق به سرنوشت ضابطه من برای زندگی انسان است؛ این که فرد نخواهد چیزی دیگرسان باشد، نه در آینده، نه در گذشته و نه در سرتاسر جاودانگی. نه تنها ضروری را تاب آورد، چه رسد که آن را پنهان دارد… بلکه بدان عشق ورزد.»
فردریش نیچه
——————————————————————————————————
- نردبانی برای بالارفتن
معمایی برای حل کردن
کلیدی برای پیداکردن
مقصدی برای رسیدن
مشکلی برای برطرف کردن
زندگی این نیست
——————————————————————————————————
- رشد
ما در دوران سخت رشد می کنیم. رشد یعنی تغییر و زمانی که همه چیز آسان است، هیچ دلیلی برای تغییر نداریم. دردناک ترین لحظات زندگی، باعث پیشرفت و توسعه ما می شوند و وقتی درد برطرف می شود، آن فضا باقی می ماند؛ فضایی که میتوانیم با خود زندگی پرش کنیم.
——————————————————————————————————
- یک چیز زیبا
روزانه یک چیز زیبا را تجربه کن، هرچند کوچک، هرچند بی اهمیت. شعری بخوان، آهنگ موردعلاقه ات را گوش بده، همراه یکی از دوستانت بخند، درست قبل از غروب آفتاب وقتی خورشید آخرین رخ را به شب می نمایاند به آسمان نگاه کن، فیلمی کلاسیک تماشا کن، یک تکه کیک با طعم لیموترش بخور یا هر چیز دیگری. فقط کافی است این حقیقت ساده را به خود یادآوری کنی که جهان پر از شگفتی است. حتی اگر در نقطه ای از زندگی هستیم که نمی توانیم
قدردان باشیم، این کار گاهی کمک می کند به یاد بیاوریم وقتی که آماده هستیم چیزهای لذت بخش زیادی در این دنیا وجود دارد.
——————————————————————————————————
- «وقتی دری از خوشبختی بسته می شود، در دیگری باز می شود، اما اغلب آن قدر به آن در بسته نگاه می کنیم که دری را که برای مان باز شده است، نمی بینم.»
هلن کلر، ما مصیبت زدگان
——————————————————————————————————
- خوشبختی
خوشبختی زمانی رخ می نماید که فراموش کنی از تو انتظار می رود چه کسی باشی و چه کارهایی انجام دهی. خوشبختی عرضی از خودپذیری است. آن نسیم گرمی است که وقتی در را به روی کسی که هستی باز می کنی به صورتت میوزد.
——————————————————————————————————
- تناقض
یک بار روان درمانگری به من گفت شایعترین شکایتی که از بیمارانش شنیده این است که احساس می کنند به کسی یا جایی تعلق ندارند. حس می کنند متظاهر هستند یا خارج از گود قرار گرفته اند یا ناسازگارند. نمی توانند به آسانی با مردم ارتباط برقرار کنند. من این را به یک اندازه هم متناقض و هم اطمینان بخش دیدم. یکی از رایج ترین احساسات بین افراد، احساس نیافتن جایی در جمع دیگران بود، بنابراین آسایش از این حقیقت عجیب به دست می آید که ما به تعبیری زمانی که حس می کنیم عجیب و غریب هستیم و احساس تنهایی می کنیم با دیگران بیشترین اشتراک را داریم؛ انزوا عالمگیرتر از این حرف هاست.
——————————————————————————————————
- ذهن ها و پنجره ها
خودآگاهی میتواند سخت باشد. ذهن همیشه قابل اعتماد نیست. گاهی دروغ می گوید یا حقه بازی می کند یا تصویر کامل را نشان نمی دهد، می تواند متقاعدت کند که مخوف و افتضاح هستی.
حقیقت ذهن به اندازه حقیقت پنجره، واقعی است، اما این بدان معنا نیست که نمایی که ازطریق پنجره میبینی نمایی کامل است. گاهی شیشه کثیف، مات یا پر از قطرات باران است و گاهی نما پشت کامیونی بزرگ که درست جلوی پنجره پارک کرده است پنهان می شود. پنجره نیز میتواند کاملاً گمراه کننده باشد. به عنوان مثال، اگر تنها روزنه دیدت در پنجره ای با شیشه های قرمزرنگ بود، احتمالاً جهان را به قرمزی و مهیبی صحرایی مریخی می دیدی، حتی اگر آن جا چیزی جز مزارع سرسبز و خرم نبود.
——————————————————————————————————
- کاملا مطمئن نیستم که آن را درک کرده باشم، اما نوعی لذت در درون افسردگی یافتم. منظورم ناچیز جلوه دادن افسردگی نیست. افسردگیام خیلی شدید بود و زندگی ام را تهدید می کرد و دلم میخواست تمام شود و اصلا نمیدانستم چه زمانی یا چگونه تمام میشود اما، اما با وجود این، نه به سبب این، وقتی ذره ای حس زیبایی یا آسودگی را تجربه می کردم قدرت زیادی داشت. آسمان شب تقریبا به زیبایی آواز می خواند، بوسهها و آغوشها پرمعنا و مفهوم می شدند.
در آن لحظات تقریباً این طور به نظر می رسید که زندگی خارج از ذهنم به نیروی مخرب درونم پی می برد و تلاش می کرد با شگفتی و اعجاب با آن مبارزه کند.
ببین که چطور بدن هر انسان حاوی عناصری کمیاب مانند مس، روی و طلا در میان مقادیر زیادی از کربن، اکسیژن و هیدروژن است. به طور مشابه، اگر بتوانیم هر تجربه بد و منفی را که تاکنون داشته ایم تجزیه و تحلیل کنیم، مقادیر هنگفتی از احساساتی مانند ترس و ناامیدی پیدامیکنیم و همچنین به عناصر محدود دیگری نیز پی میبریم. شادی، امید، عشق، خوشحالی و در دل تاریکی حتی کوچکترین روزنه های نور میتوانند بدرخشند، توجه ما را جلب کنند و شاید حتی ما را به خانه برسانند.
——————————————————————————————————
- بودن، نه انجام دادن
لزومی ندارد خود را برای به دست آوردن قدر و ارزشت خسته کنی. تو تلفن همراه آیفونی نیستی که به ارتقا نیاز دارد، قدر و ارزش تو مشروط به سودمندی، ورزش یا فرم بدن یا چیزی نیست که بر اثر فعالیت نکردن از دست بدهی. قدر و ارزش بشقابی نیست که به چرخش مداوم نیاز داشته باشد. قدر و ارزش فقط هست، ذاتی و باطنی است. در «بودن» نهفته است، نه در «انجام دادن.»
——————————————————————————————————
- این داستان، داستانی جالب توجه نیست یا بهتر بگویم، مثل داستان سرآغاز هر کس دیگری است. همه ما از اتفاقاتی تصادفی نشئت می گیریم. ما از عدم قطعیت به وجود می آییم، از قریب به غیرممکن. بااین حال ما وجود داریم، پس وقتی احساس می کنی بخت یارت نیست، مهم است
این را نیز درک کنی که بخت و اقبال هرگز به اندازه زمانی که وجود نداشتی علیه تو نبوده اند، ولی حالا می بینی که وجود داری؛ ما وجود داریم.
——————————————————————————————————
- آینده روشن است
برای امیدواربودن لازم نیست بدانی آینده چگونه است. فقط باید مفهوم ممکنها را درک کنی.
باید بپذیری که ناشناخته بودن آینده کلید راهنماست و نسخه هایی از آن آینده وجود دارد که درخشانتر و عادلانه تر از زمان حال هستند. آینده روشن است.
——————————————————————————————————
- غم خوب
آیا تابه حال دچار نوعی غم و اندوه ملایم شده ای که تقریباً احساس خوبی دارد؟ مثل یک نوستالژی برای گذشته ای از دست رفته یا آینده ای به سرقت رفته که ماتم بار است، اما یادآوری می کند که زندگی ظرفیت چنین چیزهای گرم و خوشایندی را دارد که تو آنجا بودی تا شاهدآنها باشی؟
من شده ام.
——————————————————————————————————
- باران
لازم نیست مثبت اندیش باشی. لازم نیست به دلیل ترس، ناراحتی یا عصبانیت احساس گناه کنی. با گفتن «باران نبار» بارش باران متوقف نمی شود. گاهی فقط باید بگذاری ببارد، بگذاری تو و پوستت را خیس کند. بارش باران هیچوقت همیشگی نیست و این را بدان، هر قدر هم خیس شوی، باران نیستی، آن احساس بدی نیستی که در سر داری، کسی هستی که طوفان را تجربه می کند. طوفان ممکن است تو را از پای دربیاورد، اما تو دوباره برمی خیزی. دوام بیاور.
——————————————————————————————————
- «بگذار هر اتفاقی برایت رخ بدهد: چه زیبا و چه دهشتناک. تو به زندگی ات ادامه بده. هیچ حسی نهایی نیست.»
راینر ماریا ریلکه، کتاب ساعات
——————————————————————————————————
- هیچ چیز قوی تر از امید کوچکی نیست که تسلیم نمی شود.
هیچ چیز قوی تر از امید کوچکی نیست که تسلیم نمی شود.
هیچ چیز قوی تر از امید کوچکی نیست که تسلیم نمی شود.
——————————————————————————————————
- نکاتی برای بهترکردن روز بد
بلند شو، دست و صورتت را بشوی، لباس بپوش، بدنت را تکان بده، تلفن همراهت را در اتاق دیگری بگذار، پیاده روی کن، حرکات کششی انجام بده، پاهایت را به دیوار تکیه بده، اگر خورشید می تابد کمی از نور آن استفاده کن و آفتاب بگیر، اگر می توانی به جایی سرسبز برو؛ باغی، پارکی، مزرعه ای، چمنزاری، جنگلی… و مدتی آهسته، عمیق و هوشیارانه نفس بکش. به کسی که دوستش داری زنگ بزن و اگر کار آزاردهنده ای هست که انتظار می رود انجامش دهی، اما واقعاً نمی خواهی آن را انجام دهی، لغوش کن. اگر میتوانی، غذایی خوب بپز و روی فرایندش تمرکز کن. آشپزی بهترین نوع مراقبه فعال است. از نور مصنوعی آبی به ویژه بعد از تاریکی دوری کن. به
تفکرات بد فضا بده و آنها را بپذیر، چون این گونه سریعتر دست از سرت برمی دارند. شبکه تلویزیونی ای را که واقعا دوستش داری تماشا کن، اما قبل از تماشای تلویزیون تعیین کن که چه مدت میخواهی تماشا کنی و به آن زمان پایبند باش. اگر شبی صاف و پرستاره است، درست مثل مارکوس اورلیوس نزدیک به دوهزار سال پیش در زمان ناراحتی و پریشانی، ستاره ها را تماشا کن. قبل از نیمه شب به رختخواب برو، برای خوابیدن بیش از حد تلاش نکن فقط ذهنت اجازه بده به روزی که گذراندی فکر کند و بگذار تمام آن ترسها و ناکامی ها از ذهنت بیرون بروند.
——————————————————————————————————
- ده موردی که تو را خوشحال تر نمی کند
۱. بخواهی کسی غیر از خودت باشی.
۲. آرزو کنی که کاش میتوانستی گذشته ای را که قابل بازگشت نیست از نو شروع کنی.
۳. درد و رنجت را سر کسانی خالی کنی که باعث رنج و آزارت نشده اند.
۴. تلاش کنی با انجام کارهایی که درد و رنج بیشتری برایت می آورند حواست را از دردی که میکشی پرت کنی۔
۵. نتوانی خودت را ببخشی.
۶. انتظار داشته باشی افرادی درکت کنند که حتی خودشان را نیز درک نمی کنند.
. تصور کنی خوشبختی جایی است که وقتی همه کارها را انجام دادی به آن میرسی.
۸. تلاش کنی چیزهایی را در جهان هستی کنترل کنی که پیش بینی ناپذیر توصیف شده اند.
۹. با ردکردن اکنون رضایتمند از خاطرات دردناک اجتناب کنی.
۱۰. این باور که باید خوشحال باشی.
——————————————————————————————————
- مراقب باش چون…
قدر و ارزش تو هرگز به توجیه و تصدیق نیازی ندارد. تو به این دلیل ارزشمند نیستی که سخت کار می کنی یا درآمد زیادی داری یا می توانی بلند بپری یا سیکس پک داری یا کسب و کاری راه انداخته ای یا مهربانی یا در عکس های سلفی زیبا به نظر میرسی یا برنامه های تلویزیونی ساخته ای یا میتوانی پشت پیانو بنشینی و قطعه «برای الیزه» را از حفظ بنوازی. قدر و ارزش تو هیچ چون و چرایی ندارد. تو به اندازه هستی، پیمانهای پر هستی، تو ارزش خود را داری و این همیشه کافی است.
——————————————————————————————————
- پس برای من، هدف «بودن در لحظه» کافی نیست، می خواهم مطمئن شوم که بودن در لحظه من را نمی کشد.
——————————————————————————————————
- همانطور که نیچه می گوید: «پایان یک ملودی هدف آن نیست، اما باوجوداین، اگر ملودی به پایان خود نمی رسید، به هدف خود نیز نمی رسید.»
——————————————————————————————————
- زمانی که در اعماق گودال فروپاشی بودم، ترسم از زندگی و ترسم از مرگ به یک اندازه با یکدیگر مطابقت داشتند. من از درد و رنج زندگی میترسیدم، از نابودی و انهدام مرگ هم می ترسیدم.
متناقض به نظر می رسد، اما من هرگز از مرگ بیشتر از زمانی که به فکر خودکشی بودم نترسیده بودم و به نظر می رسید که این دو موضوع به طور ذاتی با یکدیگر مرتبط هستند. آنها متضاد و نیز مشابه بودند. ترس با عدم قطعیت بیشتر می شود و انتخاب کردن چیزی درد و رنج آن
عدم قطعیت را می گیرد و آن را به چیزی قابل کنترل تبدیل می کند. واقعاً احمقانه است. من میخواستم بمیرم، چون نمی خواستم بمیرم.
به نظر من ترس از مرگ، مانند ترس از هر چیز دیگری، زمانی بدتر می شود که درباره آن حرف نزنیم و آن را ابراز نکنیم. ترسها وقتی آنها را نمی بینیم قویتر میشوند.
——————————————————————————————————
- ادراک
قبلاً درباره سازگاری و وفق پیداکردن نگران بودم تا این که فهمیدم دلیل ناسازگاری ام این است که خودم آن را نمی خواهم.
——————————————————————————————————
- حفاظت
روزی روزگاری به خود فشار می آوردم تا دیگران را ناامید و ناراحت نکنم. کارهایی را انجام می دادم که از آنها متنفر بودم. به مهمانیهایی می رفتم که واقعاً نمی خواستم در آنها شرکت کنم. افرادی را ملاقات می کردم که صحبت با آنها بسیار سخت بود. هر لبخندی که میزدم تقلبی بود.
وبعد ذهنم منفجر شد. پس از آن متوجه شدم که بهتر است دیگران را ناامید و ناراحت کنم تا این که خودم را منفجر کنم.
——————————————————————————————————
- تو اینجا هستی و همین کافی است.
——————————————————————————————————
- فضیلت
ناقص بودن خصلتی کاملاً انسانی است. عیب داشتن خصلتی کاملاً انسانی است. این کاملاً خصلتی انسانی است که تعصبات قاطعانه ای داشته باشیم وبرخی از جنبه های مبهم مکان و زمانی را که در آن زندگی می کنیم و محیطی را که در آن رشد کرده ایم در خود نهادینه کرده باشیم. هیچ کس بری از آشفتگی هولناک و معجزه آسای گونه یمان نیست. انسانها امکان رسیدن به لحظات درخشان و خوب را دارند، اما به شدت مستعد گندزدن هم هستند. اگر افراد مشکل دار را فقط به چشم «افرادی جدا از خودمان» ببینیم، هرگز شجاعت تغییر خودمان را نخواهیم داشت و این کار شجاعت می خواهد. شجاعت، همانطور که مایا آنجلو می گوید، مهمترین فضیلت است، چون «بدون شجاعت نمی توانیم هیچ فضیلت دیگری را با تداوم واستقامت به عمل درآوریم.» شجاعت برای ما لازم و حیاتی است تا بدون خجالت و کنار کشیدن به خودمان نگاه کنیم و البته اگر مشکل ساز بودن را کاملاً قدغن کنیم، هرگز نمی توانیم نقص های خود را صادقانه بپذیریم، به آنها رسیدگی کنیم یا برطرف شان کنیم. ما برای رشد به نور شدید نیاز داریم. فضیلت چیزی نیست که فقط با اشاره به چیزهای بد خارج از وجودمان به دستش آوریم و در مقابل در خودمان احساس خوبی ایجاد کنیم. فضیلت واقعی چیزی است که با نگاه به درون خود، به انگیزه ها، عیب و نقص ها، امیال خود و رسیدگی به آن بخشهای پیچیده و دشوار و ضدونقیض خود به آن دست می یابیم. (فضیلت سفر است، نه مقصد.)
——————————————————————————————————
- متخصص چیزی با این مضمون گفت: «هیچوقت نباید درد رو منتظر بذارین.» این پیامی بود که سالها بعد وقتی به فکر خودکشی بودم به آن فکر می کردم؛ «باید فوراً بهش رسیدگی کنی. با تظاهر به این که وجود نداره از بین نمی ره.»
——————————————————————————————————
- ارزشمندترین دارایی تو
زمان حال مشخص و شناخته شده است. آینده نامعلوم و ناشناخته است. زمان حال مستحکم و ملموس است. آینده خیالی و انتزاعی است. خراب کردن زمان حال با نگرانی از آینده مانند این است که ارزشمندترین دارایی ات را بسوزانی آن هم فقط به این دلیل که ممکن است روزی دارایی هایی را که هنوز از آن تو نیستند از دست بدهی.
——————————————————————————————————
- «مسئله این است که میخواهی چطور این فرصت و زندگی ارزشمند را که به تو داده شده سپری کنی. میخواهی آن را صرف تلاش برای خوب به نظر رسیدن و ایجاد این توهم کنی که بر اوضاع و احوال تسلط داری یا می خواهی آن را مزه کنی، از آن لذت ببری و به حقیقت خود پی ببری.»
——————————————————————————————————
- انسان
ارزش تو به خود تو است. ارزش تو به حضور تو است. ارزش تو درست همین جاست. ارزش تو چیزی نیست که به دستش بیاوری. ارزش تو چیزی نیست که آن را بخری. ارزش تو چیزی نیست که از طریق موقعیت یا محبوبیت یا دراز و نشست زدن یا داشتن آشپزخانه ای شیک به دست آوری. ارزش تو وجود تو است. تو هم مثل تمام نوزادان باارزش متولد شده ای و این ارزش تنها به این دلیل که کمی بزرگ شده ای ناپدید نمی شود. تو انسانی هستی که هست.
——————————————————————————————————
- شمع
وقتی همه جا تاریک می شود، نمی توانیم آنچه را که داریم ببینیم. این بدین معنی نیست که آن چیزها را نداریم. آن چیزها باقی می مانند، درست همین جا در برابر ما. تنها باید شمعی روشن کنیم یا کمی امید برانگیزیم، آن وقت می توانیم ببینیم آنچه گمان می کردیم از دست داده ایم در واقع فقط پنهان بوده است.
——————————————————————————————————
- آثار
بسیاری از شایعات بی اساس، حسادتهایی در لباس مبدل هستند. بیشتر خودناباوریها، سازش پذیریهایی در لباس مبدل هستند. النور روزولت گفته: «هیچکس نمیتواند بدون اجازه خودت در تو احساس حقارت ایجاد کند.» نفسی عمیق بکش، از سایه بیرون بیا و بی هیچ محدودیتی خودت باش. خودت بودن تنها موفقیتی است که اهمیت دارد. سازگاری با جماعت خوب است، اما اگر سازگاری با جماعت به معنای تبدیل شدن به کسی غیر از خودت است،و تلاش نکن و سازگار نباش. به خودت تبدیل شو، به کسی تبدیل شو که شبیه هیچ کس دیگری نیست. اگر مردم تو را دوست ندارند، بگذار دوستت نداشته باشند. لزومی ندارد همه میوه ها مثل سیب باشند. گذران زندگی در قالب شخصی که خود واقعیات نیست سخت طاقت فرساست. اگر انار هستی، انار باش. یقیناً تعداد افرادی که انار دوست ندارند بیشتر از
افرادی است که سیب دوست ندارند، اما برای مایی که انار دوست داریم، انارها میوه هایی هستند که بیشتر از هر چیز دیگری دوستشان داریم.
——————————————————————————————————
- مارکوس اورلیوس مینویسد: «جهان در حال تغییر است. زندگی ما را افکارمان می سازند.»
حتی کسی که مسئولیت یک امپراتوری را بر عهده دارد نیز میتواند به ستارگان نگاه کند و با شادی و خوشحالی در نظم عظیم جهانی احساس کوچک بودن کند.
آسمان از بالای سر ما شروع نمی شود. هیچ نقطه شروعی برای آسمان وجود ندارد. ما در دل آسمان زندگی می کنیم.
——————————————————————————————————
- فنجان
تو هیچ کنترلی روی تفکر مردم نداری، روی این که فکر می کنند چه کسی هستی، پس نگران نباش. اگر آنها می خواهند از نسخه تخیلی تو که در ذهنشان ساخته اند متنفر باشند، بگذار باشند. با تلاش برای فهماندن خود به کسانی که هیچ جوره درکت نمی کنند، خود را خسته نکن، فنجانت را پر نگه دارو به سراغ مهربانی برو.
——————————————————————————————————
- دیگران، دیگران هستند
بیا بدیهیات را بیان کنیم، چون بدیهیات به آسانی بی اهمیت تلقی شده و فراموش می شوند. تودیگران نیستی. تو، تو هستی. تو هیچ کنترلی روی دیگران نداری، هیچ کنترلی روی آنچه دیگران درباره جهان، سیاست یا درباره تو فکر می کنند، نداری. هیچ کنترلی روی آسیبهایی که واردمی کنند، نداری. حتی اگر آسیبی که وارد می کنند متوجه تو باشد. بله، البته که اغلب میتوانیم از یکدیگر بیاموزیم و گاهی دیگران از تو می آموزند و این فوق العاده است، حتی اگر نادرتر از چیزی باشد که بخواهیم اعتراف کنیم. همانطور که آیشات آکتابی گوید: «اگر به این نتیجه رسیده ای که بهبودی و درمانت به این بستگی دارد که دیگران عیبها و خطاهای خود را و بپذیرند، باز هم در قبر خود منتظر خواهی ماند.» با نگهداری و حفظ نفرت در وجودت کسی را جز خودت مجازات نمی کنی. دیگران، دیگران هستند. تو، تو هستی.
——————————————————————————————————
- جهت اشتباه
ارزش و عزت نفس تو در ذهن دیگران پیدا نمی شود.
——————————————————————————————————
- هدف خودت بودن است
اگر قصد داری کسی غیر از خودت باشی، همیشه شکست خواهی خورد. خودت باش. مثل خودت نگاه کن، رفتار کن و فکر کن. خودت را در آغوش بگیر، تأییدش کن، گرامی بدار، دوستش داشته باش و اگر مردم به این دلیل مسخره ات کردند کوچک ترین اهمیتی نده.
——————————————————————————————————
- بیرون
بله، البته در درون بودن راحت است، ایمن و محفوظ، اما در بیرون نیز راحتی و آرامش وجود دارد، چون بیرون یعنی آزادی. در بیرون میتوانی آنقدر به حرکت و جابه جایی ادامه دهی تا جایی برای خود پیدا کنی یا ممکن است به این نتیجه برسی که بیرون جای تو است و آن جا بمانی.
——————————————————————————————————
- فکر می کنم نفس کشیدن یعنی زندگی کردن و آگاهی از تنفس یعنی آگاهی از زندگی، آگاهی از ساده ترین حقیقت خود و فراتررفتن از جهان انجام دادن برای چند لحظه شیرین و آرامش بخش و زندگی در جهان بودن.
——————————————————————————————————
- همانطور که تارا براچ می گوید: «شاید بزرگترین تراژدی زندگی ما این باشد که درحالی که آزادی ممکن است، سالهای زندگیمان را گرفتار در همان الگوهای قدیمی می گذرانیم…ممکن است بخواهیم بدون محدودیت دیگران را دوست بداریم، اصیل و واقعی باشیم، در زیبایی اطراف مان نفس بکشیم، برقصیم و آواز بخوانیم. با این حال هر روز به صداهای درونی خود گوش می دهیم که زندگی ما را محدود و کوچک نگه می دارند.»
——————————————————————————————————
- عریان زندگی کن
چالشی واقعی که با آن روبه رو هستیم این است که صادقانه به خود و جهان نگاه کنیم. برای این که ببینیم چه زخمها و جراحاتی وجود دارند تا بتوانیم به ترمیم و بهبود آنها کمک کنیم، نه اینکه به خود بپیچیم، نه اینکه زندگیمان را در انکار و تلاش برای طفره رفتن از درد و رنج بگذرانیم، نه اینکه از احساسات مان روی بگردانیم. همانطور که پما چودرون، نویسنده بودایی می گوید: «اساسی ترین آسیبی که میتوانیم به خود وارد کنیم این است که به دلیل نداشتن شجاعت و عزت برای صادقانه و باملاحظه نگاه کردن به خود، نادان باقی بمانیم.» بهبودی یعنی عریان زندگی کردن.
——————————————————————————————————
- کرم ابریشم
در پیله تاریک، کرم ابریشم از هم فرومیپاشد. در آنزیمهای خود تجزیه می شود. به مایع تبدیل می شود، به خمیری نرم، به گوشتاب کرم ابریشم و بعد، آرام و آهسته، به شکل پروانه دوباره متولد می شود. پیله ها جایی آرام و راحت برای استراحت نیستند. پیلهها حتما جای وحشتناکی برای کرم های ابریشم اند. با این حال، سرنوشت کرم ابریشم ثابت کرده که استعارهای مناسب و عالی از بدبختیها و مبارزات خود ماست. بزرگترین و بهترین تغییرات ناشی از تاریک ترین تجربیات هستند. ما از هم میپاشیم تا تازه شویم، از دل تاریکی عبور می کنیم تا در دل خورشید به پرواز درآییم.
——————————————————————————————————
- اليس “، روان شناس، یکی از مبتکران درمان رفتاری شناختی، این نقل قول اپیکتتوس را سرمشق کل رویکرد درمانی خود قرار می دهد: «انسان نه توسط چیزها، بلکه با دیدگاه هایی که درباره آنها دارد، آشفته می شود.»
اپیکتتوس به ما یادآوری می کند که وقتی شادی و خوشحالی خود را به چیزهایی بیرونی گره میزنیم، اساساً از ایده تسلط بر نفس خود دست می کشیم و حال خوب مان را به دست نیروهای بیرونی و خارج از وجود خودمان می سپاریم. حال این عوامل خارجی هر چه می خواهند باشند ازجمله درآمدها، روابط، خواستن خانواده، لامبورگینی، برنده شدن در قرعه کشی، معروف شدن در شبکه های اجتماعی. «فقط به خاطر داشته باش: هرچه بیشتر به عوامل خارج از کنترل مان ارزش بدهیم، کنترل کمتری خواهیم داشت.» و البته حتی وقتی به چیزهایی دست می یابیم که فکر می کنیم آنها را می خواهیم، اثر مخرب آن اغلب فراتر از پیش بینی ماست. به عنوان مثال، به سراغ مطالعاتی برو که نشان میدهند چطور برنده شدن در قرعه کشی اغلب اثری منفی بر خوشحالی برنده دارد.
——————————————————————————————————
- اگر ” کوچک” وجود نداشت ” بزرگ” به چه معنا بود؟ متضادها به وجود یکدیگر متکی هستند. در فلسفه تائوئیسم، انرژی های دوگانه بین یین و یانگ متضاد هستند، اما به هم نیز وابسته اند. روز به شب نیاز دارد و شب به روز. سایه های تیره در نقاشی تینتورتو روی نور تاکید می کنند. سکوت خاموش دوران کودکی مایا آنجلو به عزم او برای استفاده از صدا منجر شد.
وقتی همه چیز خوب پیش می رود، تمایلی به رشد نداریم، چون برای رشد باید تغییر کنیم، زیرا رشد به معنای تغییر است. به طور کلی، زمانی که با شرایط سختی مواجه می شویم، پیشرفت می کنیم. اغلب برای یادگیری به شکست نیاز داریم، همان طور که بدن ساز به وزنه هایی نیاز دارد تا در برابر آن ها مقاومت کند. رشد در جهان بدون مبارزه غیر ممکن است.
——————————————————————————————————
- قدرتمندترین لحظه در زندگی، وقتی است که تصمیم می گیری دیگر از چیزی نترسی.
——————————————————————————————————
- می توانی با اعتماد به نفس به نظر برسی، اما اضطراب داشته باشی.
می توانی سالم به نظر برسی، اما احساس وحشتناکی داشته باشی.
می توانی در جمع خوب صحبت کنی، اما داغون باشی.
می توانی در ظاهر نازپرورده، اما از لحاظ روحی شکسته باشی.
می توانی وزنه بزنی، اما ضعیف باشی.
می توانی همه چیز داشته باشی، اما همه چیز را احساس نکنی.
می توانی خود را به طوفان ها سپرده باشی، اما نگاهت به ساحل باشد.
تو چیزی عمیق تر از ظاهر خود هستی.
تو چیزی بیشتر از هویت خود هستی.
تو ارزشی نیستی که در بازار سهام با رایی از بیرون تغییر کند.
تو بخشی از چیزی بزرگ تر هستی، بخشی از زندگی، بخشی از تمام زندگی.
همان طور که شیر یا دلفینی بیانگر زندگی است، بیانگر زندگی هستی.
همان طور که منحصر به فرد هستی، جزئی از کل هستی.
اگر مانیفست های فرد گرایی ات به قیمت از دست رفتن اتصالت به کلیت تمام شود، ممکن است دچار لغزش شوی، اما همیشه شانس اتصال مجدد را داری، زیرا زنده بودن راهی برای اتصال مجدد به زندمی است و تو زنده هستی.
——————————————————————————————————
- عدم قطعیت، اضطراب و تشویش ما را تغذیه می کند. عدم قطعیت و اضطراب ارتباطی ذاتی با یکدیگر دارند. هر چه مضطرب تر باشیم، تحمل عدم قطعیت سخت تر می شود.ممکن است فهرست هایی بنویسیم و از محول کردن کارها اجتناب کنیم. ممکن است به دنبال اطمینان خاطری دائمی باشیم.ممکن است دو بار بررسی کنیم که در را قفل کرده ایم یا نه یا مکرراً بخواهیم با کسی تماس بگیریم و ببینیم حالش خوب است یا نه. ممکن است همه چیز راتحت نظر و کنترل خودمان گرفته و مایل نباشیم به دیگران اعتماد کنیم. ممکن است بخواهیم از جهانی آشفته و مشوش فاصله گرفته و در خانه بمانیم و کارها را پشت گوش بیندازیم، ممکن است بخواهیم با گم شدن در دنیای حواس پرتی به کلی از آن فرار کنیم. ممکن است هر لحظه ازروزمان را با فعالیتهای پر جنب وجوش، با کار، با لذت، با دیگر عادات و اعتیادهایمان پر کنیم.
البته هیچیک از این موارد مشکل اصلی را برطرف نمی کند. عدم قطعیت هنوز باقی است. در نهایت، تنها راه مقابله با عدم قطعیت، پذیرش آن است، زیرا ما نمیتوانیم از آن فرار کنیم.
با این حال جدول زمانی روزها و تقویم های مان را انتخاب می کنیم، اما همچنان عدم قطعیت باقی است. این جهان لجوج و غیرقابل اعتماد است و ما باید با آن کنار بیاییم و یکی از راههای کنارآمدن با آن درک ارزش عدم قطعیت است. عدم قطعیت بیشتر از این که بلا و نفرین باشد،میتواند منبع امید باشد. بسیار خب، بله، این بدین معناست که ممکن است چیزهایی که منتظرشان هستیم آنطور که تصور می کنیم خوب نباشند، اما بدین معنا نیز هست که ممکن است چیزهایی که از آنها می ترسیم آن قدرها هم که تصور می کنیم وحشتناک نباشند.
به عنوان مثال، چند بار شنیده ای که مردم درباره توفیقهای اجباری صحبت کنند؟ چند بارشنیده ای که کسی دچار بدبختی وحشتناکی مثل بیماری، تعدیل نیروی کار، ورشکستگی یا هر چیز دیگری شده و در انتها شکرگزار آن اتفاق بوده یا حداقل برای برخی از جنبه های آن
شکرگزاری کرده است؟
لحظاتی که عمیق ترین درد و رنج را در زندگی ام تجربه می کردم نیز لحظاتی بودند که بیشترین شناخت را از خود پیدا کردم. همانطور که برخی از چیزهایی که منتظرشان هستیم آن طور که برنامه ریزی کرده ایم خوب پیش نمیروند، مانند تعطیلاتی فاجعه بار یا شغلی کابوس مانند که کاغذ خوب به نظر می رسیدند یا ازدواجی که تلخ شد. پس این واقعیت دارد که بسیاری ازلحظات سخت در زندگی با درس ها و روزنه های امید از راه می رسند یا دیدگاهی جدید یا دلایلی برای شکرگزاربودن به ما هدیه میدهند.
——————————————————————————————————
- بخشش
بخشیدن دیگران تمرین خوبی است برای این که وقتی زمانش فرارسید بتوانیم خود را ببخشیم.
——————————————————————————————————
- وقتی میتوانی خم شوی چرا می شکنی؟
مجبور نیستی با همه چیز کنار بیایی. مجبور نیستی همه چیز را اداره کنی. برای گذران روز مجبورنیستی همه چیز را کنترل کنی. نمیتوانی جریان را تغییر دهی. نمیتوانی در برابر جاذبه گردن کشی کنی. نمیتوانی بدون اینکه خرد و متلاشی شوی با طبیعت مبارزه کنی، اما میتوانی نقاب را کنار بگذاری. میتوانی آنچه را احساس می کنی با تمام وجود لمس کنی. میتوانی در درون خود لم دهی و دراز بکشی. میتوانی گریه کنی. میتوانی احساس کنی. میتوانی آن کسی را که هستی به نمایش بگذاری.در واقع می توانی خودت باشی.
——————————————————————————————————
- فریس می گوید: «آدم نباید به هیچ مکتبی باور داشته باشه، باید به خودش باور داشته باشه.» اما فریس فقط برای خودش به پانخاست، او برای دوستش نیز به پاخاست، برای ما به پاخاست.
——————————————————————————————————
- آنچه تنفست به تو می گوید:
(تو کافی هستی، به چیزی جز خودت نیاز نداری، بیش از آن شکلی هستی که دیده میشوی. تو همان کسی هستی که در خفا و تاریکی است. تو همان کسی هستی که در سکوت است. نیازی نیست پذیرش خود را بخری، بگیری یا به دست آوری.
تو کافی هستی، تو معجزه ای عظیم و کیهانی هستی، زمینی هستی که گواه خود است. هوا را نفس میکشی و همانطور که به درون کشیدن آن هوا را به عنوان بخشی از نظام طبیعت میپذیری، خود را نیز میپذیری. تو همان ذهنی هستی که در حال تغییر است. تو امکان در حال حرکت هستی. تو به این جا تعلق داری، جایی هستی که باید باشی.
تو کافی هستی.)
——————————————————————————————————
- علاج تنهایی
تنهایی نداشتن همراه نیست. تنهایی زمانی احساس می شود که ما گم شده ایم، اما ممکن است درست میان جمعیت گم شویم. هیچ تنهاییای بدتر از بودن با افرادی نیست که طرز تفکری متفاوت از تو دارند. علاج تنهایی حضور افراد بیشتر نیست، علاج تنهایی درک کسی است که هستیم.
——————————————————————————————————
- دروازه
همه ما قدرت ورود به جهانی جدید را داریم تنها کافی است طرز فکرمان را تغییر دهیم.
تو شکست نخورده ای در لحظه غم و اندوه.
تو نباخته ای در لحظه شکست.
تو مجسمه ای نیستی ایستاده در تقابلی جاودان تو موجودی در حرکتی مدی خیزان موجی خروشان ژرفای بیکرانت
شاهد هر اعجاز هر شگفتی ست پس تو نیز اعجاب آوری
و شگفت انگیز.
با ماه نجنگ جزر و مدها را بپذیر به تمام کشتیهای درهم شکسته ات جایی بده برای پنهان شدن چگونه اقیانوس باشیم.
——————————————————————————————————
- بیشتر
در لحظات رنج آور زیبایی زندگی میتواند هویداتر ..شود چیزهایی که در روزهای سخت یاد میگیریم در دوران خوبی و خوشی به دردمان میخورند، درست همان طور که وعده روزهای خوب به ما در بدیها یاری میرساند همه چیز به هم متصل میشود، ترس به آرامش امید به ناامیدی، یأس به آسودگی تمام زندگی درون ماست دانه ای شن میتواند درباره جهان هستی حرفها برایمان بزند و لحظه ای یگانه میتواند درباره دیگر لحظات چیزها به ما بیاموزد. ما تنها یک چیز نیستیم. همان طور که نیاکان ما جهان را ترکیبی از خاک آتش آب و هوا می دانستند ما نیز میتوانیم در هر لحظه، در هر فردیتی ارتباطی را با تمامی عناصر دیگر آن موجودیت ببینیم. ما همیشه این امکان را داریم که بیشتر و بیشتر باشیم بزرگتر از هر بحران یا نگرانی متداولی تا چیزی جدید درباره چشم انداز ذهنمان کشف کنیم نه با افزودن به آن بلکه با درک چیزی که در تمام مدت آنجا بوده است مثل صفحه ای که در کتابی وجود دارد و حتی اگر هنوز آن را نخوانده ایم باز هم آن جاست. ما همیشه چیزی بیشتر از آنچه تصور میکنیم در درون خود داریم قدرت بیشتر گرمای بیشتر شفقت بیشتر، انعطاف پذیری بیشتر جهان میتواند ما را غافلگیر کند البته که میتواند اما ما نیز میتوانیم خود را غافلگیر کنیم.
——————————————————————————————————
- پایان
هیچ چیز واقعاً تمام نمی شود، تغییر می کند. تغییر جاودانه است در فرایند تغییر تو نیز جاودانه ای تو این جا هستی در این لحظه متحرک و با این جا بودن تو نیز جاویدان خواهی بود. آتش به خاکستر تبدیل میشود و خاکستر به خاک غم به شادی تبدیل میشود گاهی در دل همان گریه پرهای پرندگان میریزد و بعد در زمستان پرهای جدیدی میرویند.
عشق به سوگ بدل میشود سوگ به خاطره زخمها به جراحت تبدیل میشوند. انجام دادن به بودن درد و رنج به قدرت تبدیل میشود ظهر به شب باران تبخیر شده و دوباره به باران تبدیل می شود. امید به یأس میرسد و دوباره به امید تبدیل میشود. گلابی رسیده می شود میافتد و وقتی چشیده میشود تغییر میکند. کرمی پیله ساز در دل پیله ابریشمی خود ناپدید میشود همه چیز تاریک میشود و بعد….
——————————————————————————————————
- پذیرش
به نقطه زیبایی از زندگی میرسی که باید دست از تلاش برای فرار از خود یا اصلاح خود برداری و فقط خود را بپذیری
——————————————————————————————————
- امکان
رولو می ، فیلسوف وجودی معتقد بود که ما اغلب متضادها را اشتباه می گیریم. او گفته است: «نفرت نقطه مقابل عشق نیست. بی تفاوتی نقطه مقابل عشق است.» او همچنین اشاره کرده که شجاعت و ترس متضاد هم نیستند، زیرا ترس جزء اساسی شجاعت است و شجاعان واقعی کسانی هستند که ترس را تجربه می کنند و آن را پشت سر می گذارند. هرچند بحث او دربارهٔ مطابقت و سازگاری خوشی و ناامیدی از همه این ها آموزنده تر بود.
او نوشته است: «خوشی تجربه کردن امکان است، آگاهی از آزادی فرد در مواجهه با سرنوشت خود. در این معنا، ناامیدی میتواند به خوشی منجر شود. پس از ناامیدی، تنها چیزی که باقی می ماند امکان است.»
——————————————————————————————————
- عشق ناامیدی
آلبر کامو گفته است: «هیچ عشقی به زندگی بدون ناامیدی از زندگی وجود ندارد.» وقتی برای اولین بار با این نقل قول مواجه شدم، فکر کردم که خالی و متظاهرانه و پر از یاس است، اما باافزایش سن،کلمات واقعی تر شدند. عشق من به زندگی تقریباً مستقیماً از ناامیدی ناشی میشود. به این معنا که من با شناختن دوران سخت و وحشتناک قدر دوران بهتر و آسانتر رامی دانم، اما معنای عمیقتری نیز دارد. به این معنا که لذت و ناامیدی در یک کل وجود دارند ووقتی ما کم کم متوجه ارتباط چیزها با یکدیگر می شویم، وقتی میبینیم متضادها چطور در دل یکدیگر قرار دارند، وقتی شیوه ارتباط همه چیز را می بینیم، می توانیم قدرت بیشتری را در بدترین حالات خود احساس کنیم.
آخرین دیدگاهها